جدول جو
جدول جو

معنی فرهنگ ساز - جستجوی لغت در جدول جو

فرهنگ ساز
(پَ رَ)
فرهنگدان. فرهنگی. دانشمند و خردمند:
هم از چند چیزش بپرسید باز
چنین گفت کای پیر فرهنگ ساز.
اسدی.
رجوع به فرهنگ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آهنگ ساز
تصویر آهنگ ساز
سازندۀ آهنگ، موسیقی دانی که آهنگ های موسیقی بسازد
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ دان. که به جستجو و پژوهش، فرهنگ یابد. که فرهنگ و دانش را جسته و یافته باشد. دانا. زیرک:
کز این در خرسطوس فرهنگ یاب
همی دید خواهد یکی نغز خواب.
فردوسی.
دل خیره در رأی فرهنگ یاب
نبیند چو شب پره در آفتاب.
اسدی.
رجوع به فرهنگ شود
لغت نامه دهخدا
(پُ)
عالم. خردمند. دانشمند:
شاه فرهنگ دان شعرشناس
بیش از آن داستان که بود قیاس.
نظامی.
رجوع به فرهنگ شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ پَ)
آنکه فشنگ درست کند. فشنگ سازنده. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(فَ هََ)
به معنی نسخ است و نسخ در لغت به معنی زائل کردن و باطل نمودن چیزی باشد و به اصطلاح اهل تناسخ عبارت از آن است که چیزی صورتی که دارد رها کند و صورت دیگر بهتر از آن صورت گیرد، مثلاً صورت جماد رها کند وصورت نبات گیرد یا صورت حیوان رها کند و صورت انسان قبول نماید و این همه مراتب نسخ است. (برهان). برساختۀ دساتیر است. رجوع به فرهنگ دساتیر ص 258 شود
لغت نامه دهخدا
(دَ وَ)
نقاش. مصور. (آنندراج). رنگ سازنده، محیل. حیله گر. نیرنگ ساز. فریبکار. رجوع به رنگ ساختن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فشنگ ساز
تصویر فشنگ ساز
آنکه فشنگ درست کند
فرهنگ لغت هوشیار